محمد طاهامحمد طاها، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

محمد طاها خوشبوترین گل دنیا

بدون عنوان

سلام به همه: ببخشید گه تا الان نتونستیم آپ دیت بشیم باور کنید وقتش رو نداشتیم اما الان که داریم مینویسیم هر سه نفرمون پیش همیم میخوام چندتا از عکسای محمد طاها رو بذاریم که از یک ماه و بیست و پنج روزشه تا دو ماه و دو روزگیش الهی بابا مامان فدات بشه قربونت بریم     ...
2 بهمن 1391

مامان جون بابا جون من اومدم

سلام به تمام نی نی وبلاگی های عزیز. بعد از 9 ماه پسر گلمون امروز صبح 30 آبان نود و یک ساعت 5:30 دقیقه اومد و زندگیمون رو روشن تر کرد از خوشحالی نمیدونیم چی بگیم ایشالا همه مادران باردار هم به زودی فارغ بشن و روی ماه بچه خوشگلشون رو ببینن. طاها جونم به همه سلام میکنه میگه منتظر عکسام باشید فعلا نتونستیم عکسش رو بذاریم اما تو اولین فرصت این کار رو میکنیم . ...
30 آبان 1391

بدون عنوان

نی نی ما یک ماه دیگه بدنیا میاد   سلام به همه ی دوستای خوبمون ,روزای آخر انتظار داره سپری میشه چقدرم سخت میگذره هر یه روزش اندازه یه ماه میگذره,بعضی ها میگن بعدا که نی نی شیطنت کنه اون وقت حسرت این روزا رو میخوری و میگی کاش تو شکمم بود ولی من هر چقدر هم که اذیت کنه بازم ترجیح میدم بیرون باشه تا توی شکمم,ببخشید من قبلا هم گفته بودم که نویسنده خوبی نیستم ایشالا بعدا که نی نی اومد حرفای زیادی برای نوشتن هست و البته همراه با عکساش ,امیدوارم هر جایی که هستین خوش و سلامت باشین خدانگهدارتون.   ...
22 مهر 1391

بدون عنوان

  تغذیه مادر در سه ماهه سوم بارداری دارم چربی ذخيره می کنم تا مرا بعد از تولد در برابر سرما محافظت کند. الان 5/1 کيلوگرم وزن دارم. چشم ها و ريه هايم تکامل يافته اند و ناخن های انگشتانم دارند خودشان را نشان ميدهند. من حالا می توانم به طرف پايين بچرخم. وزنم به سرعت دارد زياد می شه حالا 3/2 کيلوگرم وزن دارم. مواد غذايی انرژی زا مثل نان، برنج و روغن که می خوری من بهتر وزن می گيرم. ميوه ها هم سرشار از ويتامين هستند و وقتی می خوری من بهتر رشد می کنم و مقاوم تر می شوم. استخوان انگشت ها و پنجه هايم محکم تر شده اند در حالی که دندان هايم هنوزبه تکامل خود ادامه می دهند. هنوز هم احتياج دارم که روزی 4 ليوان شير بخوری ضمنا مشغ...
23 شهريور 1391

بدون عنوان

سلام ما بعد از یک ماه اومدیم چون شکم مامانی گنده شده زیاد نمیتونه مطلب بنویسه البته سر کار هم که میره وقتی میاد خونه خسته است به خاطر همین دیر به دیر مطلب میزاریم .از همه ی شما دوستان گل معذرت میخوایم که جواب نظراتتون رو هم دیر میدیم. ما به اتفاق بابایی موفق شدیم بریم عروسی دختر خاله بابایی,از اونجایی که همیشه برای عروسی ها مامانی شیفته از بین ده تا عروسی یه دونه رو شانس میاریم که بتونیم بریم. پسمل گلم تو عروسی مامانش رو اذیت نکرد ولی مامانی نتونست طاقت بیاره یه دست لری و کردی هم گرفت ,عجب مامان شیطونی مگه یه جا میشینه همش منو تکون میده بزار ایشالا منم بیام دنیا تلافیشو سرش در میارم اون وقت منم اونو تکون میدم. ...
23 شهريور 1391