بدون عنوان
سلام ما بعد از یک ماه اومدیم
چون شکم مامانی گنده شده زیاد نمیتونه مطلب بنویسه البته سر کار هم که میره وقتی میاد خونه خسته است به خاطر همین دیر به دیر مطلب میزاریم .از همه ی شما دوستان گل معذرت میخوایم که جواب نظراتتون رو هم دیر میدیم.
ما به اتفاق بابایی موفق شدیم بریم عروسی دختر خاله بابایی,از اونجایی که همیشه برای عروسی ها مامانی شیفته از بین ده تا عروسی یه دونه رو شانس میاریم که بتونیم بریم.
پسمل گلم تو عروسی مامانش رو اذیت نکرد ولی مامانی نتونست طاقت بیاره یه دست لری و کردی هم گرفت ,عجب مامان شیطونی مگه یه جا میشینه همش منو تکون میده بزار ایشالا منم بیام دنیا تلافیشو سرش در میارم اون وقت منم اونو تکون میدم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی