رفتن بابا جون
پسر گلم امروز بابایی طبق معمول به محل کارش رفت و ما دوباره تنها شدیم امیدوارم این آخرین باری باشه که ما رو تنها میذاره ,البته قرار شده این دفعه زودتر برگرده
هر وقت بابایی میخواست بره من کلی گریه میکردم اما حالا به لطف بودن تو تحمل این روزای تلخ برام راحت تر شده گرچه این بار هم خیلی دپرس شدم
امیدوارم زمان مثل باد بگذره تا بابایی برگرده ؛خدا نگهدارت بابا جونزودی برگرد.
اینم عکسی که امروز بابایی قبل رفتن از پسر نازم گرفت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی